(فرستنده : فریبا و فرزانه)
شبی یاد دارم که چشمم نخفت ، شنیدم که پروانه با شمع بگفت ، که من عاشقم گر بسوزم رواست ، تورا گریه و سوز و زاری چراست ؟
توی دنیا دوتا نابینا بیشتر وجود نداره ، یکی تو که هیچ وقت عشق منو ندیدی ، یکی هم من که کسی را جز تو ندیدم .
بر اسب سحر سوار خواهد آمد ، از پشت مه و غبار خواهد آمد ، وقتی برسد به خانه ای در دل من ، با آمدنش بهار خواهد آمد .
دستتو بزار رو قلب ، گذاشتی ، بزار دیگه ! صداشو میشنوی ؟ آرزومه سالها بتپه حتی اگه برای من نباشه .
لطفا براي ديدن همه ي پيامك هاي ادامه مطلب برويد ....