« خداوند طوطی و کلاغ را زشت آفرید طوطی اعتراض کرد و زیبا شد ...
کلاغ به رضای خدا تن داد و حال طوطی در قفس است و کلاغ آزاد و رها ... »
این جمله را فروشنده دوره گردی بر روی مقوایی با ذغال نوشته بود و به دکه کوچک فلزیش آویزان کرده بود
وقتی امروز این را دیدم یقین کردم که برای آنکه حرف بزرگ و مغزدار بزنی لازم نیست شکل و شمایل و ژست انسان های دانشمند را به خود بگیری
یک دورگرد پیر هم می تواند با یک تکه مقوا و ذره ای ذغال اما فکری آسمانی به من بیاموزد و یا حداقل یاداوری کند که :
'خداوند حتی اگر زشت آفریدت در آن هم حکمتی نهفته است.'